امید دلها

کارها و شیطنت ها!!!!

سلام پسر شیطون بلا،مامانی امروز میخواد در باره شیطنت های پسرکش بنویسه که حالا دیگه تعدادشون از انگشتهای دست بیشتر شده دیگه بدون ترتیب میزارم چون کارهای شما ترتیب نداره......... از شکستن کاسه با گوشتکوب شروع میکنم.... هر وقت دارم جارو برقی میکشم یهو میبینم که قطع شد و میبینم که بلههههههههههههههه... آقا امید سیم رو از پریز میکشن!!!! اینم مراحلشه!!!! اینجا هم تازه از خواب بیدار شدی و مامانی صورتتو شسته ولی دوست داری بازم بخوابی و حال شلوغ بازی نداری ........... همیشه اسباب بازیهات وسط اتاق پخش میشه و اینجا هم رفتی تو سبد اسباب بازیها اینجا هم داری بازی میکنی اینجا هم نذاشتی تل رو م...
28 آبان 1393

محرم93

عزیز دل مامان و بابا،این اولین محرمیه که میبینی و تو مراسمات عزاداری شرکت میکنی سعی کردم هر جایی که میریم رو ازت عکس بگیرم تا به یادگار بمونه اینجا محوطه جلوی مسجد شهرکمون هستش که با بابایی عکس گرفتی ما چند روز مراسها رو تو شهرک خودمون بودیم........... اینجا هم زینبیه مخصوص خانم هاست که عزاداریهای بسیار زیبایی اجرا میکنن عاشق تسبیحی..............! اینم یه چند تا عکس از دسته های سینه زنی که هر هیءتی جلوی محوطه مسجد جمع میشدن که هیءتهای خراسانی ها شیرازی ها سیستانی ها و جوانان بود تو اون شبها بچه ها مسولیت زیادی داشتن مثل طبل زدن پذیرایی کردن و دنبال دسته زنجیر میزدن اینم عکسش .مامانی دوس...
19 آبان 1393

مسافرتی به یاد ماندنی البته دوست داشتنی

پسر قشنگم،بابایی باید برای مسابقات جودو میرفت اصفهان و قوچان هم کار داشت و از قبل هم بهمون قول دریا رو داده بود این شد که مامانی نشست و یه برنامه ریزی درست و حسابی کرد و نتیجه اش مسافرتی شد که برات مینویسم.....! از صبح روزی که میخواستیم راه بیافتیم بهت گفتم که امروز میخواییم بریم "ددر" و چمدونها و وسایل رو هم  میدیدی که دم در گذاشتم به خاطر همین شما اصلا نمیخوابیدی و همه جا دنبالمون چهار دست و پا میومدی که یه وقت نریم و جات بزاریم...! و تا ساعت 3 و نیم بعدازظهر که راه افتادیم و خیالت راحت شد خوابیدی عکسها در ادامه مطلب     امید در راه اصفهان و مسجد حضرت ابوالفضل که نزدیک یزد هستش و خیلی مسجد ب...
6 آبان 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امید دلها می باشد